همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: صابر امامی، شاعر آیینی عنوان کرد: «آب نزد ایرانیان از اهمیت خاصی برخوردار بوده و آب، خاک، باد و آتش را جزو عناصر چهارگانه میدانستند و به همین دلیل که به آناهیتا و خدایگان آب و باران اهمیت میدادند، در قیام عاشورا نیز، موضوع آب بیش از موضوعات دیگر برایشان مطرح بود اما فلسفه اصلی شیعه که خود را از اهل سنت جدا کرده است، عدالت بر محور امامت است». گفتوگوی محرّمی ما را با صابر امامی بخوانید:
آیا تشنگی و آب محور اصلی موضوع عاشوراست؟
این پرسش به نظرم بیربط است. عاشورا وقتی میخواست شکل بگیرد که برای آب شکل نگرفت. آب در ادامه جریان عاشورا اتفاق افتاد. یعنی دو سه روز آخر مطرح شد.
اتفاقاً من هم همین نظر را دارم. پیرو گفته شما، ما ایرانیها متأسفانه فلسفه عاشورا را خیلی سریع به موضوع تشنگی و آب ربط میدهیم. چرا؟
خود به خود بحث در همین ابتدا خوب پیش رفت: ایرانیان در کشورشان که ایران باشد، همواره یک مشکل اساسی داشتهاند. در طول تاریخ هم مشکل آب داشتهاند. اقلیم ما در جایی از جهان واقع شده که موضوع آب همواره برایش مساله است. وجود کاریزها هم مختص ایرانیان بوده و این ملت بودهاند که نخستین بار مخترع چنین تکنیکهایی میشوند.
برای ایرانیها آب اهمیت حیاتی دارد. چرا که اساساً آب کم دارند. آب از عناصر چهارگانه جهانبینی قدیمی و سنتی ما ایرانیهاست. منظورم جهانبینی اساطیری است که هستی یا وجود از چهار عنصر آب، خاک، باد و آتش تشکیل یافته و آب یکی از آن عناصر است. ایرانیها به همین دلیل برای آب قداست خاصی قائلاند. شما میبینید که در فرهنگ تشیع ما ایرانیها، آب میشود مهریه حضرت فاطمه زهرا(س). یعنی با اندیشههای دیگر ما درباره آناهید و خدایگان باران درآمیخته است.
در شهر باستانی بیشابور استان فارس برایم توضیح میدادند که چگونه آب در معبد آناهیتا وارد میشد و شاه با دست زدن به آب آن را متبرک میکرد و آنجا میچرخید و وارد شهر میشد. به دلیل اهمیتی که آب در جغرافیای ایران داشت، ایرانیها این عنصر را به شکل برجسته وارد جریان عاشورا کردند که هیچ ربطی به فلسفه عاشورا و حرکت عاشورا و حرکت امام حسین(ع) ندارد.
یعنی به اینجا میرسیم که موضوع آب در عاشورا هیچ است؟
بستن آب یک تکنیک نظامی است. یادتان باشد که مردم اگر کتاب نمیخوانند در فیلم سینمایی محمد رسول الله(ص)، میبینید که در جنگهای بدر و اُحُد برایشان مهم بود که زودتر به سرچشمه آب برسند و آن را بر طرف مقابل ببندند تا به گونهای او را در تنگنا قرار دهند. حتی در جریان جنگهای صفّین هم معاویه آب رودخانه دجله را بر دیگران بستند. این یک تکنیک رزمی بود و همه هم آن زمان اجرایش میکردند.
امام حسین(ع) میگوید «اگر دین نداری آزاده باش.» بزرگترین پیام او برای ما ایرانیها چیست؟
واقعیت این است که حرکت امام حسین(ع) برآمده از آزادگی بود. آزادگی در همه ابعادش. آزادگی سیاسی یعنی اینکه تو بنده اربابهای زمینی نباشی. و آنچه خداوند فرموده است، ارباب فقط خداست و ما ارباب زمینی و آسمانی غیر از خدا نداریم. تو بنده اربابهای مادی و حتی بزرگان معنوی هم نباید باشی. در همین راستا در قرآن کریم میخوانیم «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ. مَلِکِ النَّاسِ. إِلَهِ النَّاسِ» اله هم در معنویت ما باز همان خداوند است که بنده او هستیم نه بنده کسان دیگر به منت اینکه من برای شما از معنویت حرف میزنم. «مَلِکِ النَّاسِ» یعنی تو بنده سیاسی هیچ کس نیستی چرا که همه اینها در وجود توحیدی خداوند گرد میآید.
امام حسین(ع) حرکتش برای آزاد کردن انسان از بندگیها است. بنابراین وقتی نتوانست با آن جماعت از زبان دین سخن بگوید، وقتی نتوانست با زبان عرف رایج خودشان سخن بگوید و در نقطه مقابل، آنها جماعت را وسوسه کرده بودند که گوششان را بر هر گونه حرف حق ببندند، امام حسین(ع) آخرین چیزی که توانست به آنها بگوید این بود که «اگر دین نداری لااقل در برخورد با مسایل و مشکلات و هر چه ممکن است در زندگی پیش آید، آزاده و جوانمرد باشید. با آزادگی و شجاعت و بزرگمنشی برخورد کنید نه با حقارت و پستی و هرآنچه انسان را به حضیض ذلت میکشاند.»
طی دهههای اخیر هر شاعری میخواهد سری در میان سران محافل دینی، آیینی و مذهبی درآورد، به شکل کاسبکارانه به سرودن اشعار عاشورایی روی میآورد. میخواهم این موضوع را به اجمال آسیبشناسی کنید.
اگر به جریان شعر بازگردیم باید بگوییم که خیلیها بلدند شعر بگویند. یعنی تکنیک آموختهاند و توانمند شدهاند. این شعرها ممکن است یک دو روز جلب توجه کند، اما نخواهد ارزید. چرا که به ویژه جامعه ایرانی و جامعه جهانی- چنانچه شعر بزرگان جهان هم ترجمه شده و ما خواندهایم- شعر را برخاسته از دنیای دیگری میدانند نه در چارچوب تنگ بده بستانهای روی زمین. برای بده بستانهای زمینی میتوان جملات شیک، استعارهها، تشبیهات و مجازها ساخت اما مانند کف روی آب رودخانه با جریانهای متغیر روی زمین، میرود و گم میشود اما شعر وقتی از آن دنیای معنایی عمیقِ آن سویی برمیخیزد و درخت شعری که ریشه به آن ناحیت زده، در همان دنیای شعر ثابت و پایدار است. چون ارزشهای آن دنیاییاش ثابت، جاودانه و ابدی و وابسته به جهان شعریت است. چنین شعری میوهاش نیز ازلی ابدی خواهد بود.
حال شاعر این گونه در ارتباط با جهان آن گونه، اگر به عاشورا به عنوان نمودی از آن جهان شعریت، با ایمان و جان، شیفتهوار و عاشقانه سخن بگوید، این شعر عاشورایی خواهد شد. در غیر این صورت با هر نیت پلیدی، مثلاً برای دست بوسی و نزدیک شدن به اربابان قدرت -حال ارباب قدرت از شعر عاشورایی خوشش بیاید، آنها هم شعر عاشورایی بگویند، فردا روز ارباب قدرت از هنر برای هنر خوشش میآید، آنها هم چنین کنند و الی آخر- برای آنها خوش رقصی کند، پشیزی نمیارزد و دیر یا زود چیزی جز کوس رسوایی برای شاعرش به ارمغان نخواهد آورد.
نوحههای عاشورایی امروز از چه عیاری برخوردار است؟ گاه میبینیم ترانه خوانندگان آب سوی آبها را با کمی تغییر در هیئات مذهبی میخوانند. به وفور این اتفاق را در فضای مجازی دیدهاید.
واقعیت تأسفبار این است که در دهههای اخیر همانگونه که از بسیاری ارزشها دور شدهایم، از ارزش واقعی عاشورا هم فاصله گرفتهایم. فلسفه عاشورا را درنیافتهایم و از آن دور و دورتر شدهایم که چرا حسین(ع) آمد و چگونه خویشتن و ایل و تبارش در برابر عقیدهاش را تقدیم و قربانی کرد. او نمیخواست با هیچ قدرت دنیایی بیعت کند و میخواست در برابر خداوند، آزاد باقی بماند. از عاشورای آن گونه که دههها پیش میشناختیم و شیفتهوار و عاشقانه در دهه نخست محرم، مساجد پرمیشدند و از سخنرانان اصیل و برجسته بهره میبردیم یا هر چه بیشتر از عاشورا میشنیدیم، لذت میبردیم، از آن حال و حالت به کارناوال تبدیل شدهایم و در این عرصه هرچه از آهنگهای متنوع بیشتر بهره ببریم، گویی موفقتریم!
کلیپی در فضای مجازی میدیدم که پسر بچه کوچکی که دست پدرش را گرفته بود، همراه با ریتم طبل پایکوبی میکرد. خب، طبیعی هم بود و این ریتم طبل او را به پایکوبی ترغیب میکرد و بچه هم که گناهی ندارد. ما به اینجا رسیدهایم و در اشعار و نوحهها هم متأسفانه از بیان حقیقت عاشورا و کربلا که حزن با آزادگی و اعتقاد و پایبندی به ارزشهای معنوی و اخلاقی است، دور شدهایم. آزاده واقعی محزون است.
قطعاً این چراغ نمیتواند فاصله بین نوآوری و آفرینش و ملال تکرار مکررات این حوزه را روشن کند؟ فقدان ارزشهای ادبی در این بین نمود و ظهورش را در بیان قیام عاشورا به رخ نمیکشد؟
قطعاً همینطور است. نوآوری در مفاهیم عاشورا را در حین مداحیها به عنوان مثال عمان سامانی انجام میدهد. نوآوری را در عاشورا را در عین پایبندی به این ارزشها و فهم و شناخت از جهانبینی، نیر تبریزی میکند. در بین شاعران و مداحان تُرک استاد مراغهای یا آقایان دیگری مانند شاهی و حسین منزوی انجام میدهند. بقیه نوآوری نیست. گرفتن ریتم یک ترانه پاپ و قرار دادن و جابهجا کردن دو واژه در آنها که نوآوری نیست.
در یک جمله برای فهم فلسفه عاشورا چه باید کرد؟
باید به زندگی حسین(ع) نزدیک شد و حسینوار زندگی کرد. حسینوار زندگی کردن یعنی، ستم، پلیدی، حقارت تا اطاعت کورکورانه و چشمبسته را دور ریختن و عاشقانه و برای عدالت زیستن. درست راهی که پدرش میرود. اینجاست که عاشورا بزرگ میشود و در غیر این صورت یک حرکت مانند هزاران هزار حرکت نادیده تاریخی است که برای بررسیاش باید کتابهای قدیمی و کهن را گشود.
جوانان ما این را به یاد داشته باشند که حسین(ع) تربیت یافته پدر و مادری است که هر دو برای برپایی عدالت قیام کردند و هر دو در محافظت از عدالت و پاسداری از قانونی که منجر به عدالت میشد، در استقامت خود، جان دادند. حسین(ع) رشد یافته چنین پدر و مادری است. یادتان باشد که شیعه خودش را از میلیونها برادر سنی جدا کرده و با دو اصل: عدالت و امامت. یعنی امامتی منظور و مراد ماست که ما را به عدالت برساند. نه امامتی که ما را به ستم و تبعیض و جنگ بین طبقات فرودست و فرادست بکشاند. حسین(ع) در برپایی این نوع عدالت و به یادآوری این راه که جامعه در حال فراموش کردنش بود، برپاخاست و شهید شد.
نظر شما